تکنیکهای کاهش مصرف انرژی در مجتمعهای مسکونی در سالهای اخیر، توجه به کاهش مصرف انرژی در ساختمانها بهویژه مجتمعهای مسکونی به دلیل افزایش هزینههای انرژی و ...
راهنمای کامل مدیریت بحران در ساختمانهای مسکونی مدیریت بحران در ساختمانهای مسکونی یکی از موضوعات مهم برای مدیران و ساکنان است. حوادث و شرایط اضطراری مانند آتشسوزی، زلزله، سیل و ...
دانلود و معرفی نرمافزار مدیریت ساختمان شارژپل | راهکار جامع برای مدیریت هزینهها و شارژ توضیحات: مدیریت ساختمانهای آپارتمانی و مجتمعهای مسکونی، به ویژه در زمی...
مدیریت مجتمعها: اهمیت و راهکارها مقدمه مدیریت مجتمعهای مسکونی و تجاری یکی از مسئولیت...
چرا شارژپل مانند برخی از نرمافزارهای مدیریت و شارژ ساختمانها رایگان نیست؟ در دنیای امروز، نرمافزارهای مدیریت و شارژ ساختمانها به ابزاری ضروری برای تسهیل ا...
مدیریت مجتمع مسکونی: نگرانیها، ترسها و راهکارهای کم کردن تنش مقدمه: مدیریت مجتمعهای مسکونی به دلیل پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی، همواره با چالشها...
فضاهاي شهري در طول زمان:. شهر و فضاهاي شهري را ميتوان نتيجه كنش متقابل سه عامل انسان، محيط و فرهنگ در چارچوب زمان و مكان تعريف كرد. نقش و تأثير هر يك از اين دسته عامل در ايجاد فضاهاي شهري در تمام مناطق و در همه زمانها به يك شكل و يكسان نبوده، بلكه از يك منطقه به منطقهاي ديگر و از يك دوره به دوره زماني بعدي، به سبب صورتبندي اجتماعي و اقتصادي خاص هر دوران، و زمينههاي گوناگون محيطي، متفاوت بوده است. به همين دليل تمايزات منطقهاي و ويژگيهاي دورههاي زماني متفاوت است كه گونههاي مختلف شهر و فضاهاي شهري در طي تاريخ شكل گرفتهاند. در تمام شهرها، در هر نقطه اي از جهان و در هر مقطعي از تاريخ كه باشند، يكي از مشخصههاي اصلي سازمان سياسي و اجتماعي آنها و تفاوت زندگي مردم در عرصه شهري به نحوه سازماندهي و مديريت فضا بستگي دارد و نوع اين سازماندهي و مديريت ميتواند تعيينكننده الگوهاي رفتاري در فضاي شهري و زندگي اجتماعي در شهرها باشد. يكي از روشهاي معمول در سازماندهي فضا، تعريف برخي از مكانهاي خاص به عنوان خصوصي و تعريف بقيه فضاها به عنوان فضاهاي عمومي است. بعضي از مكانها در سيستمهاي پيچيده(موجود در فضاهاي شهر) اهميت بيشتري مييابند و از بقيه فضاها جدا و متمايز ميگردند. عناصر فضايي همچون تابلوها، حصارها، ديوارها و دروازهها، يا عوامل موقت همچون ساعتهاي مشخص فعاليت در يك فضا از جمله عوامل مؤثر در اين مقوله بهشمار ميآيند. اين سيستم پيچيده در كدگذاري فضا كه از طريق عناصر فيزيكي و فعاليتهاي اجتماعي بيان ميشوند، ميتواند به مكانهايي اهميت بخشد و يا آنها را خصوصي سازد، به گونه-اي كه غريبهها نتوانند بدون اجازه وارد شوند. از طرف ديگر، فضاهاي عمومي اصلاً در دسترس هر كسي قرار دارند. اين فضاها جاهايي هستند كه شهروندان و بازديدكنندگان ميتوانند همچون يكديگر و با محدوديتي كمتر نسبت به ديگر فضاها، وارد آن فضا شوند. اين نظام اهميتدهي و تمايزبخشي فضايي با زمينههاي اجتماعي خاص محيط ادغام ميشوند، به نحوي كه اين نظام را غريبهها و افرادي كه با معاني و كدهاي آن محيط آشنا نيستند، نميتوانند شناسايي كنند. بسياري از فضاهاي مبهم در شهرها نيز وجود دارند كه نميتوانند به صورت خاص فضاي عمومي يا خصوصي ناميده شوند؛ ولي به رغم اين موضوع حجم توده فضاي شهري به ترتيب خاصي به فضاهاي عمومي و خصوصي تقسيم شدهاند كه به راحتي دركشدني نيز هستند. بهترين مثال در اين زمينه فضاهايي هستند كه شخص احساس ميكند رفت و آمد عمومي در آن فضا جريان دارد و هر كسي ميتواند به آنجا دسترسي داشته باشد و يا اينكه مكانهايي كه ورود به آنجا شديداً كنترل ميشود. بنابراين، بررسي وضعيت عمومي و خصوصي فضاها يكي از راههاي كدگذاري و تشخيص سازمان فضايي و اجتماعي شهرهاست. امروزه در مقايسه با بيشتر دورههاي تاريخي در گذشته، اهميت فضاهاي عمومي در شهرها روندي رو به زوال داشته است.اين امر تا قسمتي منتج از تمركززدايي شهرها و حذف مؤلفه فضا از ارتباطات عمومي است، به نحوي كه ديگر تعاملات چهرهبهچهره براي بسياري از فعاليتهاي اجتماعي مورد نياز نيست. در اين زمينه نوعي گذار يا انتقال، از زماني كه موقعيت فضايي – اجتماعي فضاهاي عمومي مركزي در شهر داراي اهميت خاصي بود، تا زماني كه مكانها و فعاليتها در شهرها داراي الگوهاي فضايي پراكنده شوند، ايجاد شده است. در اين انتقال، فضاهاي عمومي بسياري عملكردهاي خودشان را در زمينه زندگي اجتماعي در شهرها از دست دادهاند. مهمترين نمونه فضاهاي عمومي شهري در يونان باستان، آگوراها بودهاند، كه در واقع ميدان عمومي كل شهر به شمار ميآمدند و تمام مردم در آنجا با يكديگر ملاقات ميكردند. در عين حال، اين مراكز، محل خريد عموم و محل برگزاري جشنهاي عمومي نيز بودند. بنابراين آگوراها مكاني بودند كه تركيب مناسب فعاليتهاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي در آنجا وجود داشت و اصولاً اين مكان فضايي باز بوده كه در نزديكي مركز هندسي شهر قرار ميگرفته است. فضاها و فعاليتهاي ويژه و بناهاي عمومي مختلف از قبيل شوراي شهر، دفاتر حكومتي، معابد، دادگاهها و سالنهاي ويژه تاجران و شهروندان نيز در اطراف آن قرار ميگرفتند. حتي اگر با رشد شهر و نياز به مكانهاي عمومي بزرگتر، برخي از اين فعاليتها در جايي ديگر در شهر ايجاد مي-شدند، آگوراها به عنوان قلب اصلي شهر براي پوشش دادن فعاليتهاي شهري، موقعيت خود را حفظ ميكردند.(وارد- پركينز، 1974) انسجام اجتماعي كه در اين حوزههاي شهري وجود داشت و يا در قالب نهادهاي اطراف آن و نهادهاي جمعي موجود شكل ميگرفت، داراي وضعيتي انحصاري و سلسله مراتبي بود. زنها، بردهها و غريبهها در جايي خاص نگهداشته ميشدند. فرمانداري شهر، مردان آزاد را به عنوان تنها عوامل مؤثر در سياست برميشمرد. انسانها ميتوانستند در مالكيت بخش خصوصي باشند- مانند بردهها و زنان- و يا در مالكيت بخش عمومي باشند، كه در اين بخش امور شهر مورد بحث قرار ميگرفت و تصميمگيريها در آن حيطه انجام ميشد. در حالي كه بسياري از فعاليتهاي گروهي ميتواند در هر جايي از شهر اتفاق بيفتد، آگورا Agora كانون اصلي شهر در شبكه مكانهاي عمومي و فعاليتهاي جمعي براي اينگونه فعاليتها محسوب ميشود. اين نوع تركيب جامع مسايل روحي و جسمي در دوران باستان، به دلايلي نتوانست چندان دوام بياورد و سپس عبارت فضاي عمومي شهر جايگزين آن شد. در شهرهاي دوره رنسانس ايتاليا، دو يا سه ميدان اصلي در شهر وجود داشت و هر كدام براي برخي فعاليتهاي خاص تعريف شده بود. ميدان كليساي جامع داراي عملكردي متفاوت از ميدان تشريفات و ميدان دادوستد بود. به رغم اين اختصاصي كردن فضايي و تفكيك عملكردي ميدانها، زندگي عمومي در اين ميدانها جريان داشت. ميدانهاي شهر به وسيله آبنماها، يادمانها مجسمهها و ديگر اجزاي هنري تزئين ميشدند و براي مراسم عمومي و مبادله كالا و خدمات مورد استفاده قرار ميگرفتند. اما اين موضوع در دوره مدرن متحول شد و تغيير كرد. ميدانهاي اصلي اهميت ويژه خود را از دست دادند و ارتباط آنها با بناهاي اطراف خودشان تقريباً به صورت كلي از بين رفت(سيته، 1986). در عصر مدرن، تركيب عملكردي شهرهاي دوره باستاني تقريباً به طور كامل از بين رفته بود. توسعه و رشد روزافزون شهر منجر به اختصاصي شدن فضاهاي شهر شد، كه اين موضع ارتباط بين مؤلفههاي عملكردي و نمادين را، چه در فضاهاي عمومي و چه در فضاهاي خصوصي، سست كرد. در مقابل كلمه فضاي عمومي آمده است:. محل عمومي و جايي كه مردم فعاليتهاي تشريفاتي و عملكردي را كه موجب تقويت همبستگي ميشود؛ انجام ميدهند.(كار و ديگران، 1992) و يا فضايي كه ما با افراد ناآشنا در آن مشترك هستيم، فضا براي همزيستي آرام و مواجهه غير شخصي (والزر، 1986). با ايجاد فضاهايي كه در آنها مردم مختلف با يكديگر ارتباط پيدا ميكنند، اين اميد ميرود كه مردم مختلف ميتوانند در كنار يكديگر قرار گيرند و ماهيت اجتماعي شهر را تقويت كنند. بهبود وضعيت فضاهاي عمومي به عنوان مكانهاي ملاقات افراد با يكديگر، بر اهميت با هم بودن افراد تأكيد ميكند. بحث ديگر جدا كردن حيطههاي عمومي از حيطههاي خصوصي است كه يكي از اصول نظريههاي آزادگرايي سياسي به شمار ميآيد و همچنين در نظريههاي فضاي عمومي همچون ديدگاههاي هانا آرندHana Arendt و يورگن هابرماسJurgen Habermas نيز ديده ميشود. آنها معتقدند كه حوزه عمومي قوي، جايي است كه در آن زندگي عمومي جريان دارد و به صورت مشخص از حيطه خصوصي نيز جدا شده است و معتقدند كه اين نوع فضاي عمومي براي حفظ سلامت جامعه ضروري است. اما اين خط فكري را ماركسيستها مورد انتقاد قرار دادهاند. آنها تأثير اين نوع جدايي را در مالكيت خصوصي مورد بررسي قرار دادهاند و اين ايده را رد كردهاند. فمنيستهاfeminists نيز اين ايده را اينگونه تقبيح كردهاند كه در اين جدايي فضايي، بيشتر فضاي خصوصي در اختيار زنان قرار خواهد گرفت تا فضاي عمومي؛ و اين امر نقش اجتماعي زنان را در جامعه كمرنگ خواهد ساخت. به علاوه اين ايده مورد انتقاد پسامدرنيستها نيز كه با تمايلات جهاني شدن مخالفند و جدا شدن از عرصه عمومي را نشانهاي از خوداتكايي و كاهش پويايي جامعه به دليل توسعه گونههاي جديدي از جامعه اجتماعي ميدانند، قرار گرفته است. در طول تاريخ فضاهاي عمومي شهر، نقش اساسي در زندگي اجتماعي شهرها داشتهاند، اما اهميتشان را از دست دادهاند و ديگر كانونهاي اصلي در شبكه اجتماعي شهرها محسوب نمي-شوند. تغييرات تكنولوژيكي، افزايش جمعيت و تخصصي شدن فعاليتها باعث ايجاد گسستگي در عملكردها و فضازدايي از حيطههاي عمومي شده است. برخورد كالاگونه به مقوله فضا و طبقهبندي اجتماعي در جامعه، خود به گسستهاي فضايي- اجتماعي و خصوصي سازي فضا انجاميده است. اين فضاها هويتي مثبت دارند و فعاليتها و افراد مختلط و متنوعي را در خود پذيرا هستند. ايجاد اين كانونهاي اجتماعي ميتواند گام مثبتي باشد در جهت كاهش برخوردهاي بالقوه كه ناشي از تفاسير گوناگون و توقعات مختلف از فضاهاي شهري است و ميتواند در بهبود فعاليت شهرسازي و انسجام اجتماعي شهرها نيز مؤثر واقع شود.(علي مدنيپور،1382) فضاهاي شهري در گذر زمان:. «بررسي عام تجربيات جهاني»:. در اينجا به معرفي برخي از فضاهاي شهري در دوران مختلف تاريخي ميپردازيم. در انتخاب فضاهاي شهري سنتي تنها اهميت معماري آن به عنوان جزيي از ميراث فرهنگي شهرها مطرح نبوده بلكه اهميت آن به عنوان فضاهاي «گردهمآورندهاي» كه «در خور حفظ و نگهداري» به دست نسلهاي آينده بوده، در نظر گرفته شده است. شهرها به واسطه وجود اين فضاها هويت و اعتبار جهاني يافتهاند، زندگي در آنها جريان داشته و عملكرد آن به عنوان مكان تجمع و روابط انساني حفظ شده است. در بخش فضاهاي مدرن شهري، عوامل مؤثر در شكلگيري اين فضاها مطرح گرديده و به نمونه-هايي كه سعي در برگرداندن حيات اجتماعي به فضاها داشتهاند، اشاره شده است. فضاهاي شهري دوران باستان:. آگورا:. در ميان شهرهاي دوران باستان، فضاهاي شهري يونان هم از نظر شكل ظاهري و هم عملكرد، براي شهرسازان الهامبخش است (Burke, Gerald. Towns in the Making P.178). به عقيده جيمز موريس، شهر يو ناني به محدودههاي مشخص و فرم شهري فشرده و زندگي اجتماعي حداقل به ظاهر منسجم، از موفقيت زيادي برخوردار بوده است و سيماي شهري تجلي واقعي زندگي و بينش ساكنان آن (فرهنگ مردم) است(موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر. ص34و 33). فلسفه يونانيان در نظم دادن به فضا در روي زمين، «انعكاسي از نظم عالم» بود. «تناسب» و «هماهنگي» اهميت فراواني داشت و در هر فضايي به كار ميرفت. «دقت» و «وضوح» از عناصر مهم شكلگيري فضا بود كه با نسبتهاي ساده رياضي و هندسي بيان ميشد و سازماندهي هر فضا كاملاً منطقي بود. يونانيان طراحي را بر روي ميز نقشهكشي انجام نميدادند، بلكه نقطه ديد «انسان» را عامل تعيينكننده طرحهايشان قرار ميدادند، موقعيت ساختمانهاي عمومي بهوسيله زاويه ديد و فاصله آنها از نقطه ديد تعيين ميشد و «جهتي» را كه فرد ميبايست طي كند، نشان ميداد. نظير مسيري مذهبي كه يونانيان ميان معابد مختلف طي ميكردند و ديد آنها همواره به مهترين هدف معطوف ميشد. انسان مقياس همه چيزها بود و فضا بهوسيله انسان و براي او خلق ميشد. (Doxiadis, C.A. Architectural Space in Ancient Greece .p.4. Pp20-24) اصل شهرنشيني كه رابطه متقابل اجزايش را نشان ميدهد، به آتن (Smith, Peter F. The Syntax of Cities P.144ُ) برميگردد كه در آن آگورا، معبد، تئاتر و ورزشگاه در مكانهاي «مقدس» باستاني يا محلهاي مناسب و قابل دسترس قرار گرفته و واحدهاي مسكوني، فضاهاي خالي را پر ميكردند. دليل وجود اين فضاهاي عمومي اولويت «زندگي اجتماعي» بر «زندگي خصوصي» بود و ديگر آنكه سازش با كمترين امكانات زندگي باعث ميشد شهروندان اوقات فراغت فراوان يافته، به مسايل ذهني بپردازند يا در فعاليتهاي اجتماعي شركت كنند( موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر ص43-42 و 36). از طريق همين اجتماعات در فضاها بود كه دموكراسي آتن، يعني حاكميت شهروندان برابر و آزاد، تحت لواي قانون شكل گرفت. دموكراسي شامل بحث آزاد، حس وحدت با همنوعان و فرصت كامل براي شركت در امور جامعه بود(Gallion, Arthur. The Urban Pattern. Pp. 12-13) كه در آن انسانهاي آزاد بتوانند در اداره شهرها در قالب رابطه چهرهبهچهره شركت كنند (Pacione, Michael. Urban Live ability P.20). به اين ترتيب نياز به گردهمايي شهروندان در مكان و زمان معين موجب شد (موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر.ص36) تا فضاهاي باز در شهر به عنوان محل تجمع عمومي با فرمي خاص «اهميت اجتماعي» بيابند. مهمترين اين فضاها آگورا بود كه مركز شهر و قلب تپنده آن محسوب ميشد. آگورا محل اجتماع هميشگي تمام شهروندان بوده كه صحنه حيات اجتماعي، اقتصادي، سياسي (موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر ص42) و مذهبي روزانه و به عنوان محلي براي تبادل كالاها و اطلاعات و عقايد و نظرات طراحي شده بود.( Smith, Peter F. The Syntax of Cities. P.17) آگورا، ميدان يا فضاي باز به شكل هندسي(غالباً مستطيل شكل) بود كه توسط رواقهاي ستوندار كه بناهاي اطراف ميدان را به هم پيوند ميداد، محصور شده و از تداخل عبور و مرور و حركت مردم با افرادي كه به منظور تجارت به ميدان آمده بودند، ممانعت ميكرد و تردد پياده بر سوار ه غلبه داشتGallion, Arthur. The Urban Pattern). (P. 18 زماني كه تجارت عامل مهمي در زندگي شهري شد، عملكرد اقتصادي آن نيز گسترش يافتNortham,) Ray M. Urban Geography. P.36). آگوراي يونان هنوز الگويي براي ساخت محل ملاقات و اجتماع شهرهاست كه در آن مراجعهكنندگان براي برقراري ارتباط اجتماعي مكث ميكنند (Burke, Gerald. Towns in the Making.P.178). آگاهي از اصول طراحي و عملكرد فضاهاي شهري يونان، همواره براي شهرسازان در طراحي فضاهاي موفق راهنما بوده است. «فروم» فروم مشابه رومي آگوراي يوناني بود كه بر يكي از زواياي ايجاد شده در تقاطع دو خيابان اصلي دكومانوس(خياباني كه از وسط شهر ميگذشته) و كاردو (كه دكومانوس را بطور عمود قطع مي-كرده) قرار دارد. معمولاً فروم از يك صحن با ستونهايي در اطراف آن و يك سالن جلسه مستقر و در يك آن بهوجود ميآمد. معبد اصلي، تئاتر و حمام عمومي نيز در نزديكي فروم و در مركز شهر قرار داشتند. در ابتدا فروم محلي چند عملكردي بوده و فعاليتهاي تجاري و سياسي و شهري را با هم تلفيق نموده بود. ساختار محصوركننده فضا از ساختمانهاي يادماني عمومي تشكيل شده بود. مجسمهها و ستونهاي زيادي در لبه ميدان قرار داشت. فرومها شكل منظمي داشته و بينظميهاي آن در توده ساختماني اطراف محو ميشد. فرومها عملكرد متفاوت داشتند، مثلاً فروم وسپاسيان تنها كتابخانه عمومي و محل منازعات ادبي بوده و فروم آگوستي، اساساً عملكردي حقوقي داشت. فروم پمپي در مركز شهر واقع بود. در اين فروم رابطه ميان ساختمانها به دقت تنظيم شده و ستون-هاي هماهنگ همگونكنندهاي را به نمايش ميگذاشت. اين فروم با ايجاد دروازههايي چند از ورود وسايل نقليه ممانعت ميكرد و منحصراً به عبور پياده اختصاص داشت. پمپي با داشتن آمفي-تئاترهايي با گنجايش بالا، به يك مركز تفريحي و فرهنگي محسوب ميشد. (جيمز، موريس. تاريخ شكل شهر، ص78-71 و 61-60 همچنين نگاه كنيد به:. Collins, George. Camillo Sitte P.146) «فضاهاي شهري قرون وسطي»:. در همه شهرهاي قرون وسطي حداقل يك فضاي باز عمومي كه به عنوان «بازار» عمل ميكرد وجود داشت. خيابانهاي شهر با مقياس انساني براي دسترسي پياده طراحي شده بود و از مفهوم شبكه تردد وسايل نقليه خبري نبود. امكانات تجارت كه علت وجود شهر قرون وسطي محسوب ميشد به چند صورت در اين شهرها تأمين شده بود. نخست فضاي باز مختص بازار كه معمولاً در مركز شهر يا نزديكي آن قرار داشت. دوم منطقه تجاري در قسمت عريضتر خيابان اصلي شهر كه علاوه بر عملكرد تجاري بسياري از آنها براي گردهماييهاي عمومي وسعت داشت. ديگر فضاي باز شهر قرون وسطايي، فضاي مقابل كليساست كه به پارويس شهرت داشت. مردم قبل و بعد از مراسم در اين فضاها اجتماع كرده، به وعظ و خطابه گوش ميكردند و در موقع تشييع جنازه از آن عبور ميكردند، در مقابل در ورودي كليسا مراسم عشاء رباني برگزار ميشد و گاه روستاييان بساط بازار موقت پهن ميكردند.(موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر. صص78-71 و 61-60. همچنين نگاه كنيد به:. Burke, Gerald. Towns in the Making. P.178) «فضاهاي شهري رنسانس»:. در دوره رنسانس بيش از هر دوره ديگري اصول طراحي فضاها و معماري پيرامون و در بر گيرنده اين فضاها، پيوسته و مكمل هم بودند، هدف از طراحي فضاها، تأثير گذاشتن بر ناظر بود كه هم در طرح و بافت آن و هم در نماي باشكوه كليساها، كاخها و آبنماها نمايان بود. استفاده از پرسپكتيو در ترتيب و آرايش فضاها اهميت داشت و فضا از يك طرف باز نگهداشته ميشد تا حداكثر اشيا واقع در آن در ديد عابران قرار گيرد. در حقيقت فضاي شهري صحنه تئاتر براي نمايش درباريان، رهبران كليسا، نجيبزادگان و ساير ثروتمندان و صاحبان نفوذ بود كه در اين فضاها مراسم مذهبي و جشنها برگزار ميكردند. در اين دوره شهرسازان به دنبال ساخت فضاهايي براي تفريحات و اوقات فراغت مردم در خارج از خانه بودند. در ميدانها سه نوع ساختمان وجود داشت:.ساختمانهاي عمومي و يا مذهبي، ساختمانهاي مسكوني به شكل رديفي، بازار و ساير ابنيه تجاري. ميدانهاي مهم يا كاملاً به روي تردد وسايل نقليه بسته شده بود و يا طوري سازمان يافته بودند كه«پيادهها بيش از حد تحت تأثير قرار نگيرند». مثلاً تردد وسايل نقليه تنها به يك ضلع محدود ميشد. اين فضاها محل «تجمع عمومي» در مقابل ساختمانهاي مهم عمومي و مذهبي و يا سلطنتي شهر بوده است كه نمونههاي مهم آن عبارتند از:. ميدان سنت مارك، سن پيتر و كاپيتول. (موريس، جيمز. تاريخ شكل شهر. ص 175-168. همچنين نگاه كنيد به:. Collins, George. Camillo Sitte P.219-271 & Burke, Gerald. Towns in the Making. P.179) صص 48-42 فضاهاي شهري قرن بيستم:. به عقيده منتقدين در شهر مدرن، فضاهاي شهري عملكرد خود را به مكانهايي براي برقراري روابط اجتماعي از دست دادهاند و در حقيقت مفهوم «اجتماع» جاي خود را به «همزيستي اجباري» در شهر داده است. ميدان سنتي كه امكان شركت عمومي افراد در تصميمگيريهاي جمعي را ميسر ميساخت، از ميان رفته است. كانالهاي ارتباطي كنوني كه قابل رؤيت نيستند، پديده ناجايي Nonspace را به همراه داشته و بعد جديدي به زنجيره زماني- فضايي شهر افزوده كه نتيجه آن انزواي مردم و فعاليتهاي آنهاست. (Castells, Manuel. Space and Society P.239) عوامل مؤثر در شكلگيري فضاهاي شهري قرن 20:. 1. وابستگي روزافزون به اتومبيل:. در نتيجه استفاده روزافزون از اتومبيل، بزرگراهها، معابر و پاركينگها نوع غالب فضاهاي باز در شهرند. تحرك و ارتباطات بر فضاهاي عمومي مسلط شده و «معناي فرهنگي» و «هدف انساني» اين فضاها را از بين برده است. خيابان مفهوم اجتماعي خود را از دست داده و به جاي افراد پياده، اتومبيل را در خود جا داده و نظم و تحرك را جانشين تحرك و توان زندگي عمومي در شهرها ساخته است. 2. سياستهاي منطقهبندي و كاربري زمين در پروژههاي نوسازي شهري:. پروژههاي نوسازي شهري در ساخت فضايي، به الگوي اجتماعي پاسخ نداده و به روابط اجتماعي كه به زيست جامعه شهري معنا ميدهد، بيتوجه بوده و فضاهاي شهري قديمي و با ارزش را از بين برده است. منطقهبندي، باعث جدايي مناطق و در نتيجه فضاي زندگي از كار شده است، نظم عملكردها را جايگزين نظم فضايي ساخته و اهميت نظم فضايي در عملكرد اجتماعي را ناديده گرفته است. قوانين منطقهبندي با شعار «بهداشت، رفاه، ايمني» شهر را به مناطق كوچك متجانس تقسيم كرده و «تنوع» را كه به شهر حيات ميبخشيده، از بين برده است. 3. عدم هماهنگي ميان نهادهاي دولتي و خصوصي در طراحي محيطهاي شهري عمومي:. در شهر مدرن فضاهاي جمعي جاي خود را به عناصر خصوصي داده است. در گذشته طراحي فضاهاي شهري عمومي در ارتباط با ساختمانهاي خصوصي قرار داشت. اما امروز نهادهاي دولتي و خصوصي بيارتباط با هم به اين امر اشتغال دارند. سرمايهگذاري در مورد حفظ فضاي عمومي كاهش يافته و فرم و ظاهر شهر ناديده گرفته شده است. بنابراين بايد تضاد ميان منافع عمومي و خصوصي حل شود. 4. گرايش معماران مدرنيست به فضاهاي باز:. شهرسازان معاصر تحت تأثير مدرنيسم ابعاد انساني و اصول شهرسازي فضاهاي سنتي راكنار گذاشتهاند. فضاهاي ميان ساختمانها به ندرت طراحي ميشوند و ساختمانهاي مرتفع در فضايي وسيع و بدون شكل رها شدهاند. خيابان عملكرد تفريحي و اجتماعي خود را از دست داده، بنابراين گرايش افراد به استفاده از فضاهاي شهري تغيير كرده، در حالي كه مردم ميتوانستند در فضاهاي شهري، زيست اجتماعي داشته باشند. تأثيرات نظرات فونكسيوناليستها مبني بر ايجاد اشكال محض و عناصري چون نور، هوا، جريان باد و فضاي پاركمانند و نامحصور، عامل مهمي در ايجاد ساختمانهاي منفرد امروزي است. آنها از فضا تفسير اجتماعي نداشتند. فضاهاي شهري عمومي تنها عملكرد سودجويانه داشته بدون آنكه به عواقب آن بينديشند. به عقيده كريستيان نورنبرگ شولتز، نابودي فضاهاي شهري مشكلي است كه به دنبال رد نياز به ايمني در فضاهاي محصور عنوان شده است. از نظر فضايي واحدهاي مسكوني جديد محصور و متراكم نبوده و از ساختمانهايي آزاد در فضايي پاركمانند، شكل يافته-اند. خيابانها و ميادين «مونتاژي از واحدهاي پراكنده» اند كه به قول سيت به صورت يك محصول ساخته شده با مارك تجاري «مدرن» در همه جا تكرار ميشوند. تداوم منظر از بين رفته و ساختمانها به صورت گروهي و خوشهاي نيستند و با آنكه منظم به نظر ميآيند اما «حس مكان» را القاء نميكنند. فضاي شهري به محيط شهر «ساخت» نميدهد. محيطي كه در آن ساختمانهاي منفرد در فضاهاي بازيافت شهري از هم گسسته است. سه عامل مهم نفوذ لوكوربوزيه از طراحان بنام اين نهضت را بر فضاي شهري نشان ميدهد:. • ساختمانهاي خطي يا گرهي به عنوان عنصر شهري در مقياس بزرگ كه محلهها و واحدهاي اجتماعي را تشكيل ميدهد. • جدايي عمودي سيستمهاي عبور و مرور كه نتيجه شيفتگي او به بزرگراهها و شهرهاي آينده است. • بازگذاشتن فضاهاي شهري براي ديدن منظر، آفتاب و .... فونكسيوناليستها از شبكه شطرنجي براي جداسازي فعاليتها و مكانها و تمايز آنها استفاده مي-كردند و چون باعث ارزان تمام شدن و تسهيل و تسريع حركت ميشد استفاده از اين شيوه به سرعت متداول گرديد، يعني ترجيح دادن سود و سرعت بر ابعاد انساني. در دهه 1950 يك گروه جوان از نسل دوم مدرنيستهاي اروپايي سهمي در تجديد نظر اصول و نمود ظاهري فضاي شهري داشتند كه team 10 را تشكيل دادند. تشكيل اين گروه واكنشي نسبت به شكست مدرنيستها در توجه به نيازها و فعاليتهاي انساني در فضا بود. آنها در بيانيه-شان به موارد كلي در تعريف مكان و نحوه طراحي فضاهاي شهري براساس محتواي اجتماعي آن اشاره داشته و اومانيسم يا انسانگرايي محور اهداف آنها را تشكيل ميداد. جنبش ديگر راسيوناليسم يا عقلگرايي بود كه سردمداران آن، برادران كرير از لوگزامبورگ بودند. آنها به الگوهاي تاريخي فضاهاي شهري توجه نشان داده و سرمايهداري را عامل اصلي «آلودگي معماري و فضاهاي شهري» دانستهاند. و علت وضعيت كنوني فضاهاي شهري را پيوند ميان فعاليتهاي خصوصي و فونكسيوناليستها ذكر ميكنند(Trancik, Roger. Finding Lost Space. Pp.4-20) صص57-52 پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه تهران، «فضاي شهري و روابط اجتماعي فرهنگي. بررسي عام تجربيات جهاني و مطالعه موردي:. شرايط كلي فضاهاي شهري اجتماعي- فرهنگي يزد.» استاد راهنما:. محمود توسلي. دانشجو:. نوين تولايي. سال تحصيلي:.72-1371 نظريههاي عمومي در مورد فضاهاي شهري:. ,(فضا) محيط شهري چيزي نيست جز فضاي زندگي روزمره شهروندان كه هر روز به صورت آگاهانه يا نا آگاهانه در طول راه، از منزل تا محل كار، ادارك ميشود., (جهانشاه پاكزاد، 1376) بنابراين شرط لازم براي وجود فضاي شهري در اين محيط شهري عمومي بودن در آن نهفته است كه فصل مشترك زندگي كليه شهروندان است، در اين فصل مشترك است كه جنبههاي روانشناسانه و ادراك محيطي، بخش جدايي ناپذير از زندگي شهري ميگردد و از آنجا كه لازم است اين ادراك و آن جنبهها با خوشايندي همراه باشد، فقر زيباشناختي محيطهاي شهري مي-تواند سبب ناخوشايندي روحي، رواني شهروندان گردد. با اين اعتبار فضاي شهري محور اصلي بحث نظريهپردازاني است كه از دهه شصت قرن بيستم ميلادي به شهر انديشيدهاند. ,فرهنگگرايان, شهر به عنوان پديدههاي هنري:. اين گروه فضاي شهري را به مثابه فضايي جهت ار تقاء بخشيدن به كيفيت هنري ميپندارند و بر زيباييشناسي شهري تأكيد دارند. توجه به كالبد ,فضاي شهري, از ديد ناظر پياده در ميدانها و خيابانهاي محصور، متداوم، منسجم و هماهنگ با ارزشهاي هنري و ايجاد معماري شهري براي شكل بخشيدن به سيماي شهر مطلوب، فضاي شهري به مثابه فضاي فرهنگي را بازگو مينمايد. ,زوكر, (1959)معتقد است:. كه فضا به ياري تصور و تجسمي كه ناظر از وسعت و حدود فضا و احساس حركت در آن پيدا ميكند، ادراك ميشود. اگر در فضايي از نظر بصري كشش وجود داشته باشد و يا به عبارتي اگر فضا واجد جذبه بصري باشد، احساس حركت ناظر در فضا و ادراك بصري وي كاملاً در هم ميآميزند. ناظر در حركت خود تحت تأثير و هدايت حد و مرز تركيب سهبعدي فضا و خطوط ساختاري آن قرار ميگيرد. فضاي شهري ساختاري است سازمانيافته و واجد نظم كه به عنوان كالبدي براي فعاليتهاي انساني بر قواعد معين و روشني استوار گشته است. اين قواعد عبارتند از:. ارتباط ميان شكل بدنه، ساختمانهاي محصور كننده، يكساني و يا گونهگون بودن آنها، ابعاد مطلق اين بدنهها نسبت به پهنا و درازاي فضايي كه در ميان گرفتهاند، زاويه گذرها يا خيابانهايي كه به آن ميرسند و سرانجام موقعيت و محل بناهاي تاريخي، آبنماها، فوارهها، يا عناصر سه بعدي ديگر., بنابراين هر گشايش فضايي بين چند ساختمان را نميتوان يك فضاي شهري دانست بلكه ارتباطات ويژه بصري و حركتي در فضايي با خصوصيات گفته شده است كه به وجود فضاي شهري ميانجامد، در غير اينصورت فضاي باز تنها به منزله طرهاي در انبوه ساختمانهاي شهر خواهد بود. با چنين تعبيري ميتوان گفت كه ميزان موفقيت يك فضا در مطرح شدن به عنوان يك فضاي مطلوب شهري نسبت مستقيم با ميزان جذابيت و كشش آن دارد و بلافاصله اين پرسش مطرح ميگردد كه عامل يا عوامل موجود اين جذابيت چيستند؟ ,كاميلوسيت, به مقولهاي به نام طراحي كامل و يكدست اعتقاد دارد،(محسن حبيبي، 1376) براي او فضاي شهري فضايي بسته است كه در يك كليتي خاص تعريف و محدود ميشود. او فضاي شهري را فضايي ممتد ميداند كه مجموعهها در آن با يكديگر در هماهنگي كامل قرار دارند., ,ايجاد تأثيرات مثبت در ذهنهاي انساني اساس نگرش سيت را تشكيل ميداد كه بواسطه احياء و روح وحدت اجتماعي و رعايت اصول زيباشناختي در شهر، دستيابي به آن ممكن ميشود و در ضمن ديدن نماي باشكوه است كه باعث ميگردد احساسات هنري به تماشاگر دست دهد., (فرانسواز شواي،1375 ) از نظر وي خيابان عنصر اساسي شهر و تجلي گاه زندگي اجتماعي و عملكردهاي حياتي شهر محسوب ميشود. خيابان تنها يك راه عبوري نيست. اوايجاد جاذبههاي هستهاي (ميادين) و جاذبههاي خطي (خيابانها) را چه به لحاظ فرم و چه عملكرد، لازمه حيات و بقاي زندگي اجتماعي شهر ميداند. او تأكيد بر وحدت كلي مجموعههاي شهري اصول زير را پيشنهاد مينمايد:. (سيد محسن حبيبي، استخوان-بندي شهر تهران، جلد1، ص34) 1. حذف ناسازگاري و كشمكش ميان سبكهاي مختلف ساختماني 2. ارتقاي تأثير ظاهري ساختمانهاي بزرگ 3. بهوجود آوردن فضاهاي شهري، با شخصيت ويژه منحصر بفرد 4. ايجاد سازگاري مجموعهاي در ارتباط با نشانههاي بزرگ، متوسط و كوچك كاربست نشانههاي شهري از ويژگي پيشنهادي ,سيت, است كه براي هويت دادن به فضاهاي شهري مورد استفاده واقع ميشود. ,دست آخر در مورد اصلاحات كه بايد در انتظام شهرهاي جديد انجام داد، او ميگويد برانگاره داشتن ميداني زيبا، اصل برخود باليد- در هر شهر، هر چند كوچك- مشروط بر آنكه همه بناهاي مهم در آنجا گرد هم آمده باشند، بسان نمايشگاهي كه هر مورد، موردي ديگر را ارزش مينهد., (فرانسواز شواي، شهرسازي تخيلات و واقعيات ص27.) ,همسو با «سيت»، كرير اعتقاد دارد كه در اين لحاظ هنري با نماهاي گوناگون محصور شده كه از لحاظ شكل هندسي به سه دسته اصلي مربع، دايره و مثلث تقسيم ميگردند., (راب كرير ، 1375) به نظر او عواملي كه به ما اجازه ميدهد فضاي باز بيروني را آگاهانه فضاي شهري تلقي نماييم، آشكاري ويژگيهاي هندسي و كيفيت زيباييشناختي آن است. تباين دروني و بيروني اين فضا ناشي از پيوستگي آن نيز ميباشد. اين تباين نه تنها در كاركرد بلكه در شكل ظاهر نيز از قوانين مشابهي پيروي مينمايد:. فضاي دروني ما را از تغييرات جوي و محيط اطراف محفوظ ميدارد و نمادي برجسته از خلوت مأنوس ماست. در حالي كه فضاي باز و نامسدود بيروني با تحرك جريان هواي آزاد، تقسيمات عمومي، نيمهعمومي و خصوصي تعريف ميشود., كرير در ادامه بحث مينويسد كه تباين كالبدي فضايي همان آميختگي فعاليتهاست كه به نوبه خود در هم آميختگي رفتارهاي انساني و جامعه را باعث ميشود. گردش، خريد، گفتگو، كار و ايجاد ارتباط اجتماعي را نميتوان از يكديگر به صورت كاملاً مطلق جدا نمود. اين الگو ميتواند ضامن سرزندگي فضاي شهري و جلوگيري از اتلاف هزينههاي زياد جهت تأمين شبكه حمل و نقل گسترده باشد. او در رويايرويي با پيامدهاي منفي طراحي شهري مدرن، نظم مطلوب را در الگوي انتظامبخش گذشته شهرها جستجو ميكند., (سيد محسن حبيبي، استخوانبندي شهر تهران، جلد1، ص35) ,ترقي گرايان,، شهر به عنوان پديدهاي فني- عملكردي:. متقكران و طراحان شهري بودند كه به ,سرعت, و تكنيكهاي فني جديد، در شهر معتقد بودند و رو به سوي دنياي مدرني داشتند كه ,ميدان, را فغضاي شهري به دست آمده از لابهلاي آسمانخراشها و احجام متنوع ميدانستند. ,توني گارنيه, شهر را به مثابه يك شهر صنعتي و در تقابل كامل با شهر كهن مطرح ميكنند و در آن الزامي در به موازات بودن عبور انسان و اتومبيل نميداند. ,شهر شامل شبكهاي است از خيابانهاي موازي و عمود برهم (شطرنجي) و او فضاي شهري ,شهر صنعتي, را تبيين ميكند. او ايستگاههاي راهآهن را در ,قلب شهر, قرار ميدهد- با تعدد بناهاي عمومي كه در خدمت امور اداري، آموزشي و تفريحي بودند,(واتسلاف اوستروفسكي، 1371). «لوكوربوزيه» كه به عنوان بنيانگذار و پدر اين تفكر شناخته ميشود فضاهاي شهري را از ديد انسان ,سواره, تعريف ميكند. شبكههاي سواره و سريع فرم كلي شهرهاي وي را ميسازند، معتقد است كه همه چيز از طريق يك شبكه آمدوشد در زمان و در فضا به هم ميپيوندند., (فرانسواز شواي، شهرسازي تخيلات و واقعيات ص236) ,او از خيابان به زشتي و عفونت ياد ميكند و با كنار نهادن كليه فعاليتهاي اطراف آن، به يك شبكه ارتباطي خالصي كه صرفاً وظيفه حمل و نقل مكانيكي را به عهدهدار ميرسد، او شبكه ارتباطي سواره را مطلقاً از معابر پياده جدا مينمايد. ,و با تقسيم خيابان به سه گروه عمده، خيابان را شاهكار مهندسي راه ميداند كه نوعي كارخانه طولاني است. وي شهر را همانند پارك بزرگ تشبيه ميكند كه در داخل آن پاي آسمانخراش و پيرامون آن ميداني با ابعاد 1500*2400 متر پوشيده از باغها، پاركها و درختكاريهاي مربع شكل قرار دارند، در پاي و در پيرامون آسمانخراش، رستورانها، مغازههاي شيك در ساختمانهاي با 2 يا 3 مهتابي پلهاي شكل، تماشاخانهها، تالارها و غيره و توقفگاههاي مسقف يا بيسقف قرار دارند و بطور كلي آسمانخراش همه امور را در در خود جاي داده است.او معتقد است كه يك كلمه نياز فرد را خلاصه ميكند؛ در فضاي آزاد بايد ساخت., (فرانسواز شواي، شهرسازي تخيلات و واقعيات صص.243و244) ,استروملين, نيز با طرز تفكر اقتصاد سوسياليستي، شهر كمونيستي را بازگو مينمايد. مكانهاي جمعي را فضايي جهت ديدارهايي ميداند كه در مكانهاي كاخ كمون براي فعاليتهاي جمعي متفاوت (علمي، ادبي، موسيقي، رقص، ورزش و هر نوع ديگر) پيش بيني شده است. امكانات بسيار وسيعي براي آشناييهاي دوستانه را فراهم خواهند آورد. (فرانسواز شواي، شهرسازي تخيلات و واقعيات صص.250و246). ,انسانگرايان,، شهر به عنوان موجودي زتده:. در اين تفكر، مفهوم ,فضاي شهري, در انطباق با ,هدفهاي انساني, و ,فعاليتهاي اجتماعي, تعريف ميشود و فضاهاي شهري، خيابان، ميدان و ... را وسيلهاي ميداند براي تقويت روح همكاري جمعي، روابط متقابل چهرهبه چهره، فضايي محصور، ارگانيك و داراي هويت، در اين تفكر مقياس انساني مورد توجه بوده و براساس آن طراحي صورت ميپذيرد. ,گدس, براين عقيده است كه هرگاه كسي فقط در پي يافتن نقاط هويتي شهرها و شبكههاي مشترك خيابانها و ارتباطات است، يك شهرساز اصيل نيست. كسي كه ميخواهد كار ماندني و عميق انجام دهد ميبايد واقعاً شهر را بشناسد و در روح شهر نفوذ كرده باشد. برماست كه همچون يك زيستشناس كه با دقت بسيار روابط بين نوع و نژاد در حال تحول را عميقاً بررسي ميكند؛ زندگي شهر، ساكنانش و روابطي كه آنها را به هم ميپيوندد را بررسي كنيم. تنها به اين وسيله است كه خواهيم توانست به مسايل آسيبشناختي اجتماعي يورش بريم و اميد شهرهاي واقعاً جديد را شكل بخشيم. بدين ترتيب مسأله شهرسازي همه ابعاد فرهنگي و تاريخياش را منظور ميدارد و از اينكه مسأله را تنها در چارچوب فني ببيند اجتناب ميورزد., (فرانسواز شواي، شهرسازي تخيلات و واقعيات ص. 351). از اين گروه ,مامفورد, معتقد است كه عملكرد اساسي در جمعي بودن فعاليتها و عرصههاي شهري نهفته است كه زمينهاي است براي آنكه نمايش زندگي اجتماعي افراد و گروههاي متفاوت به روي صحنه آيد، بازيگران و تماشاگران به ترتيب نقش خود را عوض ميكنند، عملكرد اجتماعي فضاهاي آزاد در شهر، تجمع افراد را ممكن ميسازد، اين برخوردهاي اجتماعي در شرايط بسيار مساعد رخ ميدهند و از نظر اجتماعي، بسياري از فضاهاي آزاد ميتوانند بار بسيار بيشتري از خدمترساني را بر عهده داشته باشند. بيش از ابعاد خالص فضاي آزاد، بايد به كيفيت آن-جذابيت و دسترسي- پرداخت، بطوريكه جهت ورود نور خورشيد، هواي سالم، باغهاي خصوصي، ميادين عمومي و مسيرهاي پيادهرويي در عين به انجام رسانيدن همه عملكردهاي دقيق شهري، از شهر، مكاني مطلوب چون حومههاي قديمي ساخت كه همراه با طرحهاي جسورانه ممكن شود., (همان مأخذ ص365) ,جين جيكوبز, نيز اعلام ميدارد كه جهت جذب عابرين و ايجاد يك عامل ايمني ذاتي، خيابان شهري داراي سه كيفيت مهم باشد. اولاً تمايز صريح بين فضاي عمومي و فضاي خصوصي ايجاد كند. ثانياً بناهاي در مجاورت خيابان به صورت عرضه نماهايشان – نه پشت به خيابان- تعبيه شوند. ثالثاً پيادهروها ميبايد براي هيچ توقفي مورد استفاده قرار نگيرد. اين هم به خاطر نگاه كردن به بيرون و به خيابان است كه با شلوغي خيابان براي نظارهگر در طول روز سرگرمي ايجاد مينمايد و هم تأمين امنيت را در خيابان بوجود ميآورد و بدين ترتيب همزماني استفادهكنندگان و تماشاچيان را داراست. (شيوا اسدالهي، 1379) ظهور فضای قابل دفاع ظهور فضای قابل دفاع اسکار نیومن (Oscar Newman) در سال 1972، پیام تشکیل زیرساختهای منظم جرم شناسی را داد که توسط بسیاری , پیشگیری جرم از طریق طراحی محیطی , یا CPTED نامیده می شد. در تمام این سالها، نظرات ثابت شدۀ نیومن، اهمیت شایسته ای در یاری رساندن به شهروندان ملت ها در جهت احیای همسایگی های شهری که در ادارۀ سیاست توسعه و تحقیق HUD ازاو دعوت شده تا یک جلد کتاب برای همکاری با سازمان های عمومی و خصوصی در جهت اجرای تئوری فضاهای قابل دفاع آماده کند. اطلاعات این مراحل برای 3 حوزه جرم مجزا ارائه شده است:. در یک اجتماع شهری خصوصی، کوچک و قدیمی، در یک اجتماع مسکن عمومی موجود و در یک فضای مسکن عمومی پراکنده در یک شهر کوچک. این پژوهش از این جهت که مستقیما تجربۀ نیومن را به عنوان یک معمار مشاور بیان می کند، خیلی ویژه است. تئوری فضای قابل دفاع مطرح شده از سوی اسکار نیومن(Oscar Newman)معمار و شهرساز، مفاهیمی را دربارۀ پیشگیری از جرم و امنیت همسایگی در بر می گیرد. اولین کتاب نیومن با عنوان فضای قابل دفاع ، که در سال 1972 نوشت، شامل مطالعه ای از شهر نیویورک بود که به موضوع نرخ رشد بالای جرم در آپارتمان های بلند مرتبۀ موجود نسبت به پروژه های مسکونی کم ارتفاع اشاره کرده است. او این طور استنتاج کرد که این مسئله به این علت بود که ساکنان هیچ گونه کنترل یا مسئولیت شخصی برای فضایی که توسط مردم زیادی اشغال شده بود احساس نمی کردند. نیومن در خلال مطالعاتش روی بسط نظریاتش بر کنترل اجتماعی، پیشگیری از جرم و بهداشت همگانی در ارتباط با طراحی اجتماع تمرکز کرد. تئوری چنانچه در کتاب نیومن، راهبرهای طراحی برای خلق فضای دفاع پذیر، فضای فابل دفاع به عنوان , یک اصطلاح برای توضیح این مطلب که یک محیط مسکونی با ویژگیهای فیزیکی آن – جانمایی ساختمان و سایت پلان – به ساکنانش اجازه می دهد خودشان عوامل کلیدی امنیت شان را تامین کنند، بکار رفته است., او سعی دارد توضیح دهد که یک توسعۀ مسکونی ، دفاع پذیر است اگر ساکنان این نقش کنترلی را که با طراحی خوب تعریف شده قبول کنند. نیومن می گوید:. , بنابراین فضای دفاع پذیر، یک پدیدۀ فیزیکی-اجتماعی است,. المان های اجتماعی و فیزیکی، هر دو با هم قسمتهایی از یک فضای قابل دفاع موفق هستند. این تئوری بیان می کند که یک فضا وقتی که مردم احساس تعلق و مسئولیت پذیری برای هر قسمت از اجتماع می کنند، امن تر است. نیومن اثبات می کند که , جرم و جنایت به این خاطر که بسترش پاکسازی شده دور می شود , چون هر فضا در محل مالک دارد و با مسئولیت جمعی مراقبت می شود. اگر یک بیگانه وارد فضا شود با مشاهدۀ حس نظارت اجتماعی فضا برای انجام جرم احساس خطر می کند. برای خلق یک اجتماع با فضاهای دفاع پذیر، عرصه های سکونتی باید باید به نهادهای کوچکتری از خانوارهای مشابه در جهت افزایش کنترل و نظارت تقسیم شود. مسئولیت پذیری یک فضا وقتی که خانواده ها در گروههای کوچکتری فرض شوند که در تضاد با اجتماع بزرگترند افزایش می یابد. گروههای کوچکتر بیشتر و مکررا فضایی را که مختص آنهاست بکار می برند. شمار فعالیت های فضا افزایش می یابد، بنابراین احساس تعلق و به دنبال آن نیاز به حفظ مالکیت به وجود می آید. به عبارت دیگر، وقتی گروههای بزرگترازیک فضای اجتماعی استفاده می کنند، هیچ یک از آنها روی فضا کنترلی ندارد، و توافق روی استفادۀ درست و مناسب از فضاها، اغلب مورد مشاجره است. با انتشار خلق فضای قابل دفاع، PD& R بخشی از رشد مداوم و ارزیابی فضای قابل دفاع هم به عنوان یک مفهوم جرم شناسی و هم به عنوان یک استراتژی ثابت شده برای افزایش کیفیت زندگی شهری کشورها شد. همۀ برنامه های فضای قابل دفاع یک هدف مشترک دارند:. • بازسازی چیدمان فیزیکی اجتماعات به این معنی که به ساکنان اجازۀ کنترل فضاهای اطراف خانه هایشان را میدهد. این شامل خیابان ها، زمین های بیرون ساختمانهایشان -لابی ها- وکریدورهای درون شان است. • این برنامه ها به مردم کمک می کند تا آن دسته از فضاهایی را که آنها به طور معمول ارزش ها و سبک زندگی شان را در آن درک می کنند، به خوبی حفظ کنند. تئوری اسکار نیومن در طراحی شهر از زمان نیاز به آن تا دهۀ 1980 بسیار محبوب بود. بعضی از این ایده های اساسی هنوز مورد توجه است، هر چند تغییراتی در اجرای این تئوری در دهۀ 1990 ایجاد شه بود، اصول اساسی نیومن در طراحی هنوز موجود است. بررسی ارتباط بین طراحی مسکن و دفاع پذیری آن در طرح های متفاوت مسکونی با در نظر گرفتن چند شاخص فرض شده و ارزشگذاری پاسخ ها که نتیجۀ آن روی نمودار نشان داده است. اصول حاکم بر فضای قابل دفاع • تکیه بر کمک به خود ( بدون استفاده از منابع خارجی ) به نسبت بیشتر در مقابل کمک با مداخلۀ دولت، به طوری که این نسبت با حذف حمایت دولتی آسیب پذیر نیست. • این نسبت منوط به ساکنان درگیر به منظور کاهش جرم و پاکسازی بزهکاران موجود است. • اصول حاکم بر فضاهای قابل دفاع، این توانایی را دارد که مردم را از درآمدهای مختلف و اقوام متفاوت در یک اجتماع سودمند متقابل واحد گرد هم آورد. • برای مردم کم درآمد، آن می تواند یک مقدمه برای معرفی فواید جریان اصلی زندگی و فرصتی برای دیدن اینکه چطور فعالیت های خودشان می تواند جهان اطرافشان را بهتر کند و منجر به مثبت شود. چطور تکنولوژی فضای قابل دفاع می تواند در برنامه های متنوع HUD مفید باشد؟ • این تکنولوژی با کاهش جرم و خلق اجتماعات می تواند در برنامه های متنوع HUD مهم باشد. ریشه های دفاع پذیری (فضا) جین جیکوبز (Jane Jacobs) اولین فردی بود که به ارتباط بین تعاملات انسانی، طراحی شهری و پیشگیری از جرم با یکدیگر اشاره کرد. هنگامی که جیکوبز امنیت را در شلوغی فضاهای عمومی مشاهده کرد، اسکار نیومن در استدلال اینکه فضاهای خصوصی حتی امن تر هستند یک پله جلوتر رفت. سلسله مراتبی از فضاها از خصوصی به عمومی از میان موانعی چون دیوارها، نرده ها، ورودی ها، روشنایی، گیاهان و ... می تواند خلق شود. نیومن و جیکوبز هر دو معتقدند که موفقیت یک فضای قابل دفاع وابسته به نظارت و پایشی است که توسط کاراکترهای فضایی آن القا می شود. بنابراین، جامعه ای که با فضاها سر و کار دارد یکی از عناصر اساسی در خلق یک فضای قابل دفاع است. او ( جیکوبز ) زندگی شهری را و دلایل اینکه چرا فضاهای مشخصی امن هستند را توضیح داد. ایدۀ بنیادی او این بود که یک فضای شهری امن است اگرپوشش جمعیتی مناسبی داشته باشد، یا چشم های (پایش) زیادی در آن فضا وجود داشته باشد. فضاهای با کاربری مختلط، جایی که ساکنان در کنار مشاغل 24 ساعته مکان یابی شده اند راهی برای خلق یک نوع فضای امن است. در مجموع، اگر مردم نسبت به یک فضا احساس تعلق کنند از فضا پاسداری کرده و وقتی که فعالیت های جرم خیز مشاهده می شوند احساس می کنند که باید مداخله کنند.(جیکوبز، 1961) نیومن معتقد است، یک فضای کوچکتر و خصوصی تر، ساکنان را به گسترش دامنۀ کنترل شان روی فضا تشویق می کند، به گونه ای که منجر به کاهش جرم خواهد شد. تعریف نیومن از فضای دفاع پذیر این است:. ,... جانشین شدن یک سری مکانیسم های غیرمصنوع و موانع نمادین، که فضاهای تحت نفوذ خود را قویا تعریف کرد و فرصت های نظارت و کنترل را بهبود بخشید و در نهایت ترکیبی ایجاد کرد که محیط اطراف را تحت کنترل ساکنانش در آورد., ارزیابی مفهوم فضای قابل دفاع در 2 نمونۀ متفاوت:. پرویت ایگو (Pruitt-Igoe) و کراسکویر (Carr Square) اسکار نیومن در مورد پروژه Pruitt-Igoe چنین توضیح می دهد که:. من خود اخیرا قادر بودم شاهد 2740 واحد جدید احداثی از توسعۀ مسکن عمومی بلند مرتبه در Pruitt-Igoe بودم که رو به ویرانی رفت. پروژه توسط یکی از معماران مشهور کشور طراحی شده بود و به عنوان یک طرح روشنفکرانۀ جدید مثل بمب صدا کرد. این طرح از قواعد برنامه ریزی لوکوربوزیه و کنگرۀ بین المللی معماری مدرن پیروی می کرد. اگر چه تراکم افراد در واحدها خیلی بالا نبود ( 50 واحد در هر acre) اما ساکنان در 11 طبقۀ ساختمان در ارتفاع بالا رفتند. ایدۀ مرتفع کردن ساختمان برای آزاد کردن زمین ها و طبقۀ همکف در جهت ایجاد فضایی برای فعالیت اجتماعی بود. ,یک رودخانه از درختان, در زیر ساختمان ها در جریان بود. ساختمان ها توسط خانوارهای تک نفره، خانواده های مرفه، اشغال شده بود. طرح یک فاجعه را ثابت کرد. به خاطر اینکه زمین ها مشترک و منفک از واحدها بودند، ساکنان نمی توانستند نسبت به آنها حس تعلق کنند. این فضاها ناامنی را بوضوح آشکار کرد. کریدورهای اشتراکی روی هر 3 طبقه از ساختمان، شامل رختشویخانه، اتاق مشترک همگانی، اتاق زباله (شوت زباله) رودخانۀ درختها به زودی به گندابی از مجرای فاضلاب، شیشه و آشغال تبدیل شد، صندوق های پستی طبقۀ همکف همگی ویران شده بودند. Carr Square Village در آن سوی خیابان از Pruitt-Igoe مجموعه خانه های ردیفی، کوچکتر و قدیمی تر Carr Square Village واقع شده بود که با یک جمعیت همسان اشغال شده بود. این مجتمع با ساکنان به طور کامل اشغال شده بود و از نظر ساخت و اجرا هیچ مشکلی نداشت درست در نقطۀ مقابل Pruitt-Igoe. با شاخص های اجتماعی ثابت در 2 نوع توسعه:. مفهوم تفاوت های فیزیکی یکی را قادر می سازد زنده و پابرجا بماند در حالی که دیگری خراب و ویران شود. سوالی که اینجا مطرح می شود این است که چه نوع از مردم اینجا زندگی می کنند؟ مانع شدن از توسعۀ فضاهای عمومی داخلی منجر شد به واحدهایی که تمیز وامن بودند و به خوبی نگهداشته شدند. فضاهای عمومی بی نام و بی در و پیکر آنها را حتی برای توسعۀ یک ارتباط رفتاری پذیرفته شده در فضاهای مشترک برای ساکنین همجوار غیر ممکن ساخت. این غیر ممکن بود که احساسات مالکیتی را احساس یا اعمال کنند مثلا به ساکنین دیگر غیر همجوار بگویند در این فضا داخل نشو. چرا یک چنین تفاوتی بین داخل آپارتمان و فضاهای عمومی بیرون وجود دارد؟ یک علت می تواند این باشد که ساکنان، فضاهایی را که به طور واضح جزء مالکیتشان تعریف شده بودند به خوبی نگهداری و کنترل می کردند. رختشویخانه هایی که تنها بین 2 خانواده مشترک بود به خوبی نگهداری شده بود، در حالیکه کریدورهای مشترک با 20 خانواده و لابی ها، آسانسورها و پلکان های مشترک بین 150خانواده یک فاجعه بود، این ساکنان هیچ احساسی از تعلق نسبت به این فضا به منظور کنترل و حفظ آنها احساس نمی کردند. درسی که از این مثال می توان آموخت این است که اگر فضایی این فرصت را داراست که 10 جزء از تجهیزات یک توسعه مسکن را در خود جای دهد، بهتر این است که هر جزء از تجهیزات را در 10 فضای جداگانه تقسیم کرد. بنابراین، این راه حل به منظور استفادۀ هر فضا برای یک گروه خاص از ساکنان صورت میگیرد و درواقع 10 گروه تقسیم شده از یک فضای عمومی مرکزی اند که به سود همۀ ساکنان است. اغلب ما دیده ایم که آپارتمانهای بلند مرتبه که توسط مردم با درآمد متوسط اشغال شده اند بسیار خوب کار می کند. سوال اینجاست که چرا این ساختمانها برای خانواده های کم درآمد خوب کار نمی کند؟ در آپارتمانهایی که ساکنینی با درآمد متوسط دارند بودجۀ کافی برای استخدام نگهبان، مسول آسانسورو سرپرستان ساکن که فضاهای عمومی مشترک را کنترل و نگهداری می کنند فراهم است. اما در مسکن عمومی بلند مرتبه به ندرت بودجۀ کافی برای 5 تا 9 فرد غیر ساکن که وظیفۀ کنترل و نگهداری فضاها را دارند فراهم است. بنابراین، تعجبی ندارد که بیشترین آمار جرم و جنایت در مسکن عمومی در فضاهای عمومی داخلی و بیرونی که به طور اشتراکی مورد استفاده قرار می گیرند اتفاق می افتد. در واقع وجوهی که لازم است برای نگهبان ، مسول آسانسورو سرپرستان ساکن برای کنترل مسکن عمومی هزینه شود فراهم نیست. سوالی که به ذهن خطور می کند این است که آیا این ممکن است که مسکن عمومی ای بدون فضاهای مشترک داخلی طراحی کنیم و اجازه دهیم زمین ها تقسیم شده و هر قسمت در مالکیت یک خانواده به طور منحصر بفرد باشد؟ دیاگرام زیر، موقعیت وقوع جرم را در ساختمان های کم ارتفاع و ساختمان های مرتفع به صورت مقایسه ای به خوبی نشان می دهد. گراف نشان دهندۀ ارتباط بین افزایش جرم و افزایش ارتفاع ساختمان است و نشان می دهند که جرم اغلب در فضاهای مشترک عمومی اتفاق می افتد. تعریفی که از فضای قابل دفاع از جنبۀ طراحی محیطی ارائه شده، . مفهومی است که به بررسی تاثیر منفی رفتار اجتماعی از موضع طراحی شهری و معماری پرداخته است. دستورالعمل های قابل دسترس زیادی برای کمک به برنامه ریزان در دستیابی به تعریف شاخص های مناسب فضای قابل دفاع برای همسایگی ها و ساختمان های منحصر وجود دارد. ) طراحی برای امنیت Crow,1988) یکی از اینها بود.(CPTEDپییشگیری از جرم از طریق طراحی محیط( در همسایگی ها یکی دیگر از این موارد است. یک تجربه هنگامی که مالکان خانه هایی که در همسایگی هم قرار داشتند برای تعریف مالکیت حیاط جلوی خانه شان، با فنس هایی آن را از محیط پیرامون جدا کردند به طور کاملا مشهودی مسئولیت حفظ و کنترل این حیاط ها را به عنوان قلمرو شخصی خودشان به خوبی به عهده گرفتند. پلیس در ارزیابی این رویداد، متوجه شد هیچ افزایشی در میزان جرم در همسایگی هایی که این واحدهای پراکنده را احاطه کرده بودند رخ نداده و هیچ مدرکی مبنی بر فعالیت گروههای جنایتکارانه و معتادان که در پروژه های قبلی دیده شد در پروژۀ جدید یافت نگردید. بنابراین غیر قابل انکار است که بپذیریم بین ارزشهای مالکیتی (حس تعلق) و عدم مهاجرت از یک فضا (ماندن در آن برای ادامۀ زندگی) رابطۀ معنا داری وجود دارد که لزوم توجه به فضاهای دفاع پذیر را ضروری می سازد. گاردینر، 3 مدل برای پیشگیری از جرم پیشنهاد داد. او، آنها را با عناوین شهرروستایی، شهرنظامی و فضای قابل دفاع نامگذاری کرد. این 3 مدل در 1 مدل با هم ترکیب شده بودند، مدل مفهومی مقیاس محیطی. هیچ یک از همسایگی های نشان داده شده به عنوان مثال، ویژگی مشابه ای با پروژۀ خیابان شرقی لوئیس - که این پروژه نیز از طریق سبک CPTED مورد بررسی قرار گرفته و در ادامۀ مقاله آمده است- نداشتند. در کنار تئوری های وسیع نیومن و جیکوبز، محققان دیگری هم دربارۀ بعضی از مفاهیم عمدۀ فضای دفاع پذیر تحقیق کرده اند. تحقیقاتی دربارۀ مفاهیم فضای قابل دفاع توسط دلفین و مرال 23 کیوسک تلفن در دوبلین، ایرلند، که در دو محیط کاملا عمومی و نیمه عمومی نصب شده بود مورد آزمایش قرار گرفتند. 11 شاخص برای یک فضای دفاع پذیر در نظر گرفتند. تجزیه (Moral) و مرال (Dolfin) در این بررسی و تحلیل آنها نشان داد که شاخص های مختلف یک فضای دفاع پذیر بسته به اینکه در چه زمینه ای دیده شوند معانی متفاوتی می یابد. این نتایج بر این مطلب دلالت می کند که شاخص های فضای دفاع پذیر در متن یک فضای شلوغ و متراکم در مقایسه با فضایی کم تراکم تر مفاهیم یکسانی نخواهد داشت. بررسی فضای دفاع پذیر در یک خوابگاه دانشگاهی در یک بررسی، تجربیات احساس اجتماعی و قربانی شدن دانشجویانی که در خوابگاههای بلند مرتبه و دانشجویانی که در خوابگاههای کم ارتفاع در محوطۀ دانشکده زندگی می کنند، مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج تحقیق نشان داد ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی بین فضاهای بلند مرتبه و نرخ جرم و جنایت وجود دارد. فضاهای بلند مرتبه و سهم جرائم همچنین به طور معکوس با احساس اجتماعی مرتبط بودند. بررسی های دیگر در مقالۀ , طراحی برای دور کردن جرم , کروپات و کوبزانسکی، خواه نا خواه از طراحی محیطی و تئوری های فضای دفاع پذیر بحث کردند. سالی مری آنتروپولوژیست دانشگاه ولسلی، دیدگاه های بزهکارانه را روی فضاهایی که هدایت گر تجمع جرم و جنایت هستند بررسی و دریافت بین فضاهایی که بزهکاران و ساکنین در آن احساس مکان های اولیه و مهم جرم را دارند، تفاوت هایی وجود دارد. نتیجۀ مهم او این بود:. , طراحی می تواند پیش شرط هایی را برای کنترل محسوس فراهم کند، ولی یک چنین کنترلی خلق نمی شود اگر انسجام اجتماعی یک جامعه متلاشی شده باشد., محققان زیادی چون سالی مری بر این اعتقادند که فاکتورهای فیزیکی یک فضای دفاع پذیر، در ارتباط متقابل با قیود اجتماعی و ایجاد حکومت مستقل ناحیه ای در فرآیند کاهش جرم و ترس است. اسکار نیومن معتقد است که عناصر یک فضای دفاع پذیر، خود حکومت مستقل ناحیه ای و قیود اجتماعی ای را که برای خلق یک فضای دفاع پذیر موفق ضروری است القاء می کند. پیشگیری از جرم با طراحی محیطی (CPTED ) پیشگیری از جرم با طراحی محیطی (CPTED ) یک تئوری مبتنی بر طراحی مناسب محیط ساخته شده، است که می تواند منجر به کاهش شیوع ترس از جرم و بهبود کیفیت زندگی شود. این تئوری با تحقیقات اسکار نیومن روی فضاهای دفاع پذیر توسعه یافت. , فضای قابل دفاع یک مدل برای محیط های مسکونی است که با خلق سیمای فیزیکی از یک بافت اجتماعی که از خودش دفاع می کند مانع از بروز جرم می شود. تمام عناصر متفاوتی که با هم ترکیب می شوند تا یک فضای قابل دفاع را بسازند یک هدف مشترک دارند، محیطی که در آن حکومت های مستقل ناحیه ای پنهان و احساس اجتماع محور در ساکنین می تواند تفسیرکنندۀ مسئولیت تامین امنیت، حفظ درست و کامل فضای زندگی باشد., در زیر نشان داده شده اند. CPTED نمونه هایی از دید وسیع از خیابان دامنه مناسبی ازدید را برای ساکنان بدون اینکه امنیت شان را به خطر بیاندازد، تامین می کند. مبلمان خیابان، کاربری پیاده را تشویق و از فعالیت های جرم و جنایت باز می دارد. این منظر سازی خیابان، اجازۀ دید وسیعی از فعالیت های خیابان را می دهد. مثالی از طراحی یک فروشگاه که یک دید وسیع به بیرون را در به سرپرست آن می دهد در عین حال که به طور قانونی امکان نظارت فوشگاه را آسان می کند. شناسایی فضاهای بی دفاع شهری به منظور ارتقاء سطح کیفی محیط های شهری و عمومی، طرح شناسایی، ساماندهی ، بازنگری و انجام اصلاحات در ساختار فیزیکی فضاهای بی دفاع یکی از مهم ترین محورها در جهت پیشبرد اصول خلق فضاهای قابل دفاع (Defensible Space ) قلمداد می شود. در واقع هدف از بازیابی فضاهای بی دفاع، استفاده بهینه از فضاهای شهری و پویا نمودن این فضاها درجهت تقویت سرزندگی و نشاط فضاهای شهری، ایجاد حس تعلق شهروندان به محیط شهری و محله خود، تامین آرامش و آسایش شهروندان برای حضور در فضاهای شهری و همچنین تقویت حس مشارکت شهروندان، از دیگر اهداف اجرای طرح ,شناسایی، ساماندهی و بازیابی فضاهای بی دفاع شهری , است. مواردی از قبیل گوشه های پنهان پارک های شهری و محله ای، فضاهای منفی سواره روها، زیر گذرهای پیاده و سواره، کنار کانال ها و رودخانه ها، لبه ها و پله ها از جمله نقاطی هستند که حس ناامنی را در شهروندان و اقشار آسیب پذیر جامعه، به خصوص زنان، کودکان و سالمندان ایجاد می کند. امروزه مفهوم فضای شهری و مکانهای شهری هم از نظر طبیعی و کالبدی و هم نظر اقتصادی-اجتماعی تغییر کیفی یافته وابعاد برنامهریزی کاربری زمین و ساماندهی مکان را بسیار متنوع و غنی ساخته است . در واقع سیستم کالبدی شهر و فضای شهری منبع عمومی حیات و ثروت همگانی و کالای عمومی به حساب میآید و استفاده از آن میتواند در جهت تامین منافع عمومی در زمان حال و آینده، تحت مدیریت دقیق و سنجیده قرار گیرد. نتیجه گیری:. با یک طراحی خوب برای خلق یک فضای قابل دفاع، امیدواریم که همۀ موارد دردسرسازی چون جرم و جنایت و... را از فضاهای انواع پروژه های مسکن عمومی چند خانواری دور کنیم. و هیچ زمین عمومی مبهم و گنگی وجود نداشته باشد تا فضای مساعدی را جهت فعالیت گروههای جنایتکارانه و دلالان مواد مخدر به وجود آورد که به سهولت در این مکان ها پرسه زنند. و این طراحی به گونه ای صورت گیرد که هیچ لابی، کریدور، پلکان حریق و آسانسور به صورت عمومی وجود نداشته باشد. اصولی که در این میان بکار گرفته شده اند موجب میشود که ساکنان به طور خودانگیخته حفاظت و نگهداری فضاهای متعلق به خودشان را به عهده گیرند حتی وقتی که مستاجر هستند. اصل دوم بکار گرفته شده این است که با تقسیم و تخصیص فضاها به خانواده های منحصر و مجموعه های کوچکی از خانواده ها، ما رشد جرم خیزی را که ممکن است در میان افرادی که در میان ساکنان زندگی می کنند وجود داشته باشد، محدود می کنیم.